به مناسبت ماه محرم

http://multi-download.com/photos/noheha_multi.jpg

http://multi-download.com/photos/banner_moharram.jpg

اس ام اس هاي محرم

http://multi-download.com/photos/sms_ashoora_02_10.jpg

 اين پست تا آخر ماه محرم و صفر پست ثابت ميباشد

                      ♥ اين داستانو حتما بخونيد خيلي ناراحت كنندس ♥

قلب.قلب های زیبا.رویایی 

http://up.patoghu.com/images/154apml92cnynnjw19we.gif
عشــق و تــاریخ مصــرف!!(این داستان تکان دهنده واقعی است)

امروز روز دادگاه بود و منصور داشت از همسرش جدا می شد …منصور با خودش زمزمه کرد … چه دنیای عجیبی است این دنیای ما !
یک روز بخاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمی شناختم و امروز به خاطر طلاقش خوشحالم.

ژاله و منصور ۸ سال دوران کودکی رو با هم سپری کرده بودند.
آنها همسایه دیوار به دیوار یکدیگر بودند ولی به خاطر ورشکسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدیهی هاشو بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون.
بعد از رفتن آنها منصور چند ماه افسرده شد.
منصور بهترین همبازی خودشو از دست داده بود.
۷سال از اون روز گذشت تا منصور وارد دانشگاه حقوق شد.
دو سه روز بود که برف سنگینی داشت می بارید.
منصور کنار پنجره دانشگاه ایستاده بود و به دانشجویانی که زیر برف تند تند
به طرف در ورودی دانشگاه می آمدند نگاه می کرد.
منصور در حالی که داشت به بیرون نگاه می کرد یک آن خشکش زد.
باورش نمی شد که ژاله داشت وارد دانشگاه می شد !

منصور زود خودشو به در ورودی رساند و ژاله وارد شده نشده بهش سلام کرد.
ژاله با دیدن منصور با صدا گفت: خدای من منصور خودتی ؟!
بعد سکوتی میانشان حکمفرما شد.
منصور سکوت رو شکست و گفت : ورودی جدیدی ؟!
ژاله هم سرشو به علامت تائید تکان داد.
منصور و ژاله بعد از ۷ سال دقایقی با هم حرف زدند و وقتی از هم جدا شدند
درخت دوستی که از قدیم میانشون بود جوانه زد.

از اون روز به بعد ژاله و منصور همه جا با هم بودند.
آنها همدیگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاهی تبدیل شد به یک عشق بزرگ،
عشقی که علاوه بر دشمنان دوستان رو هم به حسادت وا می داشت.
منصور داشت کم کم دانشگاه رو تموم می کرد و به خاطر این موضوع خیلی ناراحت بود چون بعد از دانشگاه نمی تونست مثل سابق ژاله رو ببینه به همین خاطر به محض تمام شدن دانشگاه به ژاله پیشنهاد ازدواج داد و ژاله بی چون چرا قبول کرد طی پنج ماه سور و سات عروسی آماده شد و منصور و ژاله زندگی جدیدشونو آغاز کردند.
یه زندگی رویایی زندگی که همه حسرتش و می خوردند. پول، ماشین آخرین مدل، شغل خوب، خانه زیبا، رفتار خوب، تفاهم و از همه مهمتر عشقی بزرگ که خانه این زوج خوشبخت رو گرم می کرد.
ولی زمانه طاقت دیدن خوشبختی این دو عاشق را نداشت …

قلب.قلب های زیبا.رویایی 

http://up.patoghu.com/images/rk9u9r7skp4oi6zntt9h.gif
بقيه اين  داستان زيبارو توي ادامه مطلب بخونيد ولي حتما بخونيدش ها !!!!

ادامه نوشته

لیلی و مجنون اینترنتی

 

قلب.قلب های زیبا.رویایی 

http://up.patoghu.com/images/xp76zehbpwhguqhw7d5g.gif

 
گله میکرد ز مجنون لیلی


که شده رابطه مان ایمیلی


حیف از آن رابطه ی انسانی


که چنین شد که خودت میدانی


عشق وقتی بشود دات کامی


حاصلش نیست به جز ناکامی


نازنین خورده مگر گرگ تو را ؟


برده به دات کام و دات ارگ تو را؟


بهرت ایمیل زدم بیشترک


جای سابجکت نوشتم به درک


به درک گر دل من غمگین است
 
http://up.patoghu.com/images/leppnlzw769wgqvltyn.gif


به درک گر غم من سنگین است


به درک رابطه گر خورده ترک


قطع آن هم به جهنم به درک


آنقدر دلخور از این ایمیلم


که به این رابطه هم بی میلم


مرگ لیلی نت و مت را ول کن


همه را جای OK کنسل کن


OFF کن کامپیوتر را جانم


یار من باش و ببین من ON ام


اگرت حرفی و پیغامی هست


روی کاغذ بنویس با دست


نامه یک حالت دیگر دارد


خط تو لطف مکرر دارد


خسته از Font و ز Format شده ام


دلخور از گردلی @ ( ات ) شده ام


کرد رپلای به لیلی مجنون


که دلم هست از این سابجکت خون


باشه فردا تلفن خواهم کرد


هر چه گفتی که بکن خواهم کرد


زودتر پیش تو خواهم آمد


هی مرتب به تو سر خواهم زد


راست گفتی تو عزیزم لیلی


دیگر از من نرسد ایمیلی


نامه ای پست نمودم بهرت


به امیدی که سر آید قهرت…